• وبلاگ : روزنه ي نور
  • يادداشت : با احساسِ قدرتمند!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام خواهر جان
    ممنون از لطفي که به من داشتيد
    از خوندن مطالبتون لذت بردم. خدا انشاالله به ما هم توفيق بده به همون راهي که مادران شهدا رفتند بريم.
    در مورد برنامه هاي کودک کاملاً با شما هم عقيده ام. و از قضا ميخواستم مطلبي هم در اين باره بنويسم بزودي انشاالله
    در مورد روابط صميمانه نامحرم ها هم حق با شماست. بايد بيشتر مراقب باشيم. نه فقط در مورد بچه ها بلکه خودمون حتي. تو حرف زدنهامون. تو نگاهامون. ممنون از تذکرهاي خوبتون.
    خدا حفظتون کنه
    پاسخ

    سلام . خوشحالم کرديد که تشريف آورديد. ممنونم از نظرات خوبتون
    اشک هاي آرام شبانه مادربزرگم را ديده ام
    در دل شب که خوابش نمي برد
    و من نوه اش براي دل خوشي او کنارش شب مانده بودم اما او هنوز دلش به قاب عکس دايي شهيدم بود
    آن روز فهميدم که گذشتن از فرزند چه دلي مي خواهد ، چه بزرگواريي
    از آن روز وقتي کسي را مي بينم که سر تعصب حرفي مي زند که حرف شهدا نيست ، اشک حلقه مي زند در چشمم
    صبورتر از مادر شهيد نديده ام ، زينب هاي زمانه ي ما هستند و ما آرام از کنارشان مي گذريم
    و واي از آن روزي که در همين غفلتمان ، آن ها را ديگر نداشته باشيم
    چقدر مي ترسم از روزي که مادربزرگ ديگر ...
    در کنار مادر ، پدر شهيد را هم مي شود ديد که از مقاومت دلشان ، مو سفيد کرده اند و سوختنشان را هيچ کس نمي بيند
    بغضي که با آمدن اسم فرزندشان گلويش را مي گيرد را هيچ کس درک نمي کند.
    فطرس جان
    ببخشيد نفهميدم چه نوشتم
    و همه به خاطر دل تنگ شدن براي دايي حسينم هست
    خدا تمام پد و مادران شهيد را حفظ کند...
    پاسخ

    خدا بر مقام دايي حسين و همه ي شهيدان بيفزايد... حرف دلت رو با احساس نوشته بودي، بالاخره تو هم از جنس همون با احساس هاي قدرتمندي ديگه...