اون پست سيب زميني هاي با برکتت هم منو ياد يکي از خانوم معلم هامون انداخت... آخ که چقدر دلم تنگ شده يه بار ديگه بگم" اجازه خانم" بعد بيام توي خونه تعريف کنم بگم" خانوم معلممون اينو گفت اونو گفت..."
هي يادش بخير...خانوم معلم...
سلام
خوبيد؟
راستش اولين بار بود اومدم توي وبلاگت... توي پيام رسان فيدهاتو نگاه ميکردم ولي توي وبلاگت تا به حال نيومدم... از اولين پستت شروع کردم به خوندن تا اينکه ديدم رسيدم آخر صفحه... دلم نيومد نظر نزارم... آخه خداوکيلي مطلبات خيلي قشنگ بودن و قشنگيش به نوع نوشتن و انتقال کردن حست بود...
موفق و مويد باشي آبجي...
التماس دعا...
شهادت در رکاب آقامون نصيبت...
ياحسين عليه السلام...