سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر مستحبات واجبات را زیان رساند بنده را به خدا نزدیک نگرداند . [نهج البلاغه]
روزنه ی نور
 
من برای خدا ایستادم و ....

http://basir-news.com/wp-content/uploads/2011/09/134783_8vTu0K3E.jpg

امروز یه داستان جالب از زندگی شهید دستغیب(1) خوندم که من رو یادِ خاطره ای که یکی از دوستام برام تعریف کرده بود انداخت؛ به این ترتیب که:

«پارسال یه کلاس (کامپیوتری) با دوستم می رفتیم، موقعِ اون کلاس جوری بود که وسطِ اون اذون بود، اتفاقا همون موقعی که وقتِ استراحت بین کلاس بود. من و دوستم هم –خوشحال- از این فرصت استفاده می کردیم و به نمازم اول وقتمون می رسیدیم (محض ریا!).

کم کم ساعت ها که جا به جا شد، ساعت اذان افتاد آخرای وقتِ استراحتمون. با دوستم داشتیم می رفتیم توی نمازخونه (البته نمازخانه که چه عرض کنم، یه اتاقِ کوچولو که دو نفر آدم با زور جا می شدیم) که یهو دیدیم استاد داره میره سرِ کلاس.

یه لحظه تو شک گیر کردیم که به نماز اول وقت برسیم یا به کلاس. کلی هم توجیه منطقی می تونست وجود داشته باشه که به کلاس برسیم و یک ساعت و نیم بعد نمازمون رو بخونیم، زیاد هم به نظر وقت نماز دیر نمی شد. ولی نمی دونیم چی شد که گفتیم نماز مغرب رو فقط می خونیم که از اولِ وقتش نگذره، فوقش یه کم دیر می رسیم و از جزوه ی بچه ها جبران می کنیم.

نماز رو خوندیم و رفتیم سرِ کلاس. یه اتفاقِ خیلی جالب افتاده بود! مثالی رو که قبل از ساعت استراحت حل کرده بودیم، توی سیستمِ استاد اجرا نمی شده، نگو چند بار هم سیستمش رو ریست کرده بود و به نتیجه ای نرسیده بود. وقتی ما رسیدیم سرِ کلاس، دیدیم هیچ کاری از پیش نبردند و همه متعجند، استادمون با این همه ابهت توی کارش نمی دونست مشکل از کجاست!!؟

یهو به ذهنم رسید که نکنه مشکل با ctrl+f5 حل بشه، وقتی به استاد گفتم انگاری که این همه سابقه ی کارش رفته بود زیر سوال، گفت: اگه مشکلِ بافر داشت با ریست کردن حل می شد، ولی به خاطرِ بزرگواریشون این کار رو امتحان کرد و با تعجب همه دیدند که مشکل حل شد.»

واقعا فکر می کنید این مشکل چه جوری حل شد؟ یعنی اشکالِ کار واقعا ctrl+f5 بود؟ ...

فکر می کنید که خدا کاری رو که به خاطرِ اون انجام میدیم بی نتیجه می ذاره، این دوستانم زیاد شکستِ سنگینی از دیر رفتنِ سرِ کلاس نمی خوردند ولی خدا جلوی همین رو هم گرفت.

 از این معجزه ها رو خیلی توی زندگیمون می بینیم و راحت از اون می گذریم، نمی بینیم خدا همین نزدیکی هاست و نمی ذاره بنده اش بی جواب بمونه. (2)

________________________________________________

پ ن (1): یکی از آقایان در توصیف مرحوم آیت الله دستغیب نقل می کرد که این شهید بزرگوار از جمله کسانی بود که به نماز بسیار اهمیت می داد . او می گوید در سفری که با شهید دستغیب به مکه داشتیم ، وقتی به فرودگاه رسیدیم تا کارهای مقدماتی پرواز را انجام دهیم، همین که ماشین ها آمدند تا مسافران را به سمت هواپیما ببرند ، مکبر اذان گفت. از آنجا تا جده حدود دو ساعت بیشتر راه نیست. همه گفتند که نماز را در جده می خوانیم ، اما آقای دستغیب فرمود: من نمازم را می خوانم . هر چه دیگران گفتند که هواپیما برای شما نمی ایستد ، فرمود: می خواهد بماند ، می خواهد برود. گفتند حج شما خراب می شود. فرمود: نماز اول وقتم خراب می شود و هرچه کردیم ایشان حاضر نشد نماز را به تاخیر بیندازد و به نماز ایستاد . ما داخل هواپیما شدیم. برخی هم حرص می خوردند که چرا اقای دستغیب چنین کرد! هر کس به گونه ای اعتراض می کرد. پس از لحظاتی متوجه شدیم که هواپیما حرکت نمی کند، بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که با عرض معذرت هواپیما نقص فنی پیدا کرده است و پرواز اندکی تاخیر خواهد داشت. ما هم با کمال شرمندگی برگشتیم. ایشان فرمود: من برای خدا ایستادم، خدا هم برای من هواپیما را نگه داشت.

پ ن (2): دوست نزدیک تر از من به من است        وین عجب تر که من از وی دورم

             چه کنم، با که توان گفت که دوست        در کنــــارِ مــــــن و من مهجـورم

**********************************************************************************

چنانچه مورد توجهتون واقع شد، لطفا یه صلوات برای شادیِ روحِ مادرِ شهیدِ تازه از میان رفته بفرستید....


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 90/7/21:: 7:42 صبح     |     ()رد پا
درباره

روزنه ی نور


فطرس
نوشته ها ،نظرات شخصی اینجانب است، سعی بر این دارم که با سند بنویسم، ولی بالاخره انسان جایزالخطاست.... خطاهایم را گوشزد کنید ممنون میشوم..
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ
-->