سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترین دانش آن است که هدایتت را تباه کند . [امام علی علیه السلام]
روزنه ی نور
 
شناسنامه، بدون توقف!

وقتی شناسنامه ات را می بینی و سال تولدت را یادآوری می کنی و محاسبه می کنی و عددهایی که روز به روز زیادتر می شوند و کاری هم از دستت بر نمی آید .

وقتی می بینی که روز به روز سن تولد ستاره های سینما و هنر و ورزش از تو جوان تر می شوند و باز کاری از دست تو بر نمی آید.

وقتی خودت را در آیینه می بینی و برای دلداری دادن به خودت می گویی ، این چند تار موی سفید که دلیل نمی شود پیریِ تو نزدیک باشد، اصل دل است و بعد با بادی در گلو و اعتماد به نفسی که فقط در ظاهر توست می گویی : اوووووووووه! حالا کو تا پیری!!! ولی در تمام این مدت می دانی که درونت چیز دیگری می گوید .دیگر نمی دانی چگونه به خودت باید دلداری بدهی، چون تمام حرفهایت فقط روی زبان است و از دلت بر نمی آید.

 دلت شور و شرّ جوانی را طلب می کند و حسرت روزهایی که نتوانستی از آن بهره ببری.

همیشه فکر می کردی که حالا حالاها جوانی و فرصت داری، ولی از وقتی اولین نشانه های پیری را در خودت می بینی ، می فهمی که زهی خیال محال و زهی تصور باطل. می بینی که کم کم دارد نوبت خودت می رسد...

ای کاش اکسیری داشتم که می توانستم جوان بمانم. برای همیشه...

و همه ی این اندیشه ها یعنی ناامیدی از زندگی به خاطر وضعیتی که اجتناب ناپذیر است.

و همه ی اینها اوضاع خودم بود تا اینکه چند وقت پیش، روی بیلبورد اتوبان خواندم: «هنگام شکایت از پیری، به یاد داشته باشید که عده ی زیادی از این نعمت محروم بوده اند.»

این نگاهی که به پیری شد بعنوان «نعمت» و همچنین دانستن این مطلب که هر واقعه ای که پیش بینی شده باشد برایت قابل قبول تر است، مرا بر آن داشت که خود به استقبالش بروم ، آن هم با آغوشِ باز.

در حلیه المتقین آمده است:

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام منقول است که پیش از زمان حضرت ابراهیم موى سفید در سر و رویش بهم نمى‏رسید، پس گاه بود که کسى به مجلسى میآمد و پدر و فرزندانش در آن مجلس حاضر بودند میان پدر و فرزندان فرق نمى‏کرد، مى‏پرسید که کدام یک پدر شماست چون زمان حضرت ابراهیم شد دعا کرد خداوندا براى من موى سفیدى قرار ده که از فرزندان خود ممتاز شوم، پس موى سر و ریشش سفید شد.

از حضرت صادق علیه السلام منقول است که اول کسى که موى سفید در محاسن او بهم رسید حضرت ابراهیم علیه السلام بود، نظر کرد موى سفید در ریش خود دید گفت پروردگارا این چه چیز است؟ خطاب به او رسید که این باعث وقار آدمى است، گفت پروردگارا وقار مرا زیاده گردان.

از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام منقول است که چون حضرت ابراهیم علیه السلام موى سفید در محاسن خود دید گفت حمد و سپاس خداوندى را سزاست که مرا باین سن رسانید، در یک چشم زدن معصیت او نکردم.

باید قبول کرد که پیری، تکامل است. تکامل بدن و روح... هر چین و چروک به مثابه ی تجربه ای است که از زنده بودنت کسب کرده ای و بزرگ شده ای... بزرگ و بزرگ تر... دانا و داناتر...

و اگر اینطور ننگری، تا قبل از رسیدن به پیری، ترسِ پیری تو را از پای در میآورد. ترس از پیری، ترس از فرصت هایی است که تو از دستشان دادی، ترس از خیراتی است که تو انجامشان ندادی و ترس از گناهانی است که تو انجامشان دادی.

البته ناگفته نماند، بینش افرادی که به این سن رسیده اند و با آنها برخورد داریم ، می تواند تاثیر زیادی در فکر انسان نسبت به این غولِ هول ناک داشته باشد.با این آمادگی، بهتر می توانیم با چنین بینش هایی برخورد داشته باشیم.

باید از همین الان خود را برای پیری آماده کرد و بر ترس هایش فایق شد، چرا که لحظات به سرعت در گذرند و کاری از دستِ کسی بر نمی آید. با این تفکر است که انسانِ پیر، میشود همان پیرهای دوست داشتنی و خوب که همه از کنارِ آنها بودن سیر نمی شوند. همانهایی که دردهای پیری اشان را تقصیر دیگران نمی دانند. نمونه اش را در  «تکیه گاه»  دیده ایم قبلا.

حال خود دانید، می توان هر روز با نگاه در آیینه و شمردن موهای سفید و چین و چروک های جدید، زندگی را به کام خود تلخ کرد و بعدها هم غصه خورد به خاطر ایامی که می شد بهره برداری بهتری از آن کرد و یا با آغوش باز از تغییرات جدید استقبال کرد.

من که میگویم : پیش به سوی پیری. دوستت دارم، روزگار پیری...

ــــــــــــــــــــــــــــ        

*:  البته این متن رو برا 100 سال آینده ی خودم نوشتم ها! من که حالا حالاها جوونم و اووووووووووووووه کو تا پیری!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/9/8:: 9:48 عصر     |     ()رد پا
درباره

روزنه ی نور


فطرس
نوشته ها ،نظرات شخصی اینجانب است، سعی بر این دارم که با سند بنویسم، ولی بالاخره انسان جایزالخطاست.... خطاهایم را گوشزد کنید ممنون میشوم..
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ
-->