سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رخت بر بستن نزدیک است . [نهج البلاغه]
روزنه ی نور
 
ویرانگران دیواره های حریم!

زمانی روی در خانه ها دو نوع کلون تعبیه می شد، یکی که صدای ریزتری داشت، که از بودن خانمی پشت در را خبر میداد و فقط زنهای منزل در را باز می کردند و مردها هم هنگام حضور از کلون موردنظر خودشان استفاده می کردند تا آقایان منزل در را باز کنند، بعد از باز شدن در، راهرویی بود به نام دالان که از چند تو میگذشت تا می رسید به قسمت های درونی منزل. این همه موارد امنیتی رعایت می شد تا به حریم زنها و مردها خدشه ای وارد نشود.

بعد از آن نسل دوربین های عکاسی شد و عده ای به منظور ثبت خاطرات ، از آن لحظه عکس می گرفتند و چندی صبر می کردند تا کل فیلم های داخل دوربین تمام شود و بعد برای چاپ می دادند و بعد از گرفتند عکس ها ، آنها را داخل آلبوم می گذاشتند و درون کمدها مخفی اشان می کردند تا مبادا خدایی ناکرده نامحرمی آنها را ببیند.

بعد از آن نسل دوربین های دیجیتال شد. ثبت هر لحظه از روزمرگی به وسیله ی آن انجام می شد و عکس ها داخل رایانه ذخیره می شد. فولدرهای شخصی ساخته می شد برای عکس های خصوصی، تا مبادا دست نامحرمی به آن بیفتد. یادش بخیر همان زمان بود که وقتی رایانه ای خراب میشد به دنبال فرد امینی برای درست کردن رایانه اشان بودند تا مطمئن باشند که عکسهایشان لو نمی رود.

و بالاخره بعد از آن بود که پای اینترنت و شبکه های اجتماعی یکی پس از دیگری به زندگی ها باز شد. کم کم همه عضو شدند و عکس های خودشان را هم آنجا گذاشتند برای عموم. کار به جایی رسید که دیگر حریم خصوصی ای وجود نداشت. همه در هر موقعیتی که بودند عکس می گرفتند و آن را به دیگران عرضه می کردند ، دیگر کسی نگران لو رفتن عکس هایش نبود. مردهایی که افتخارشان غیرت بود، حالا دیگر تبدیل شده بودند به انسان هایی که خودشان با دست خودشان عکس های خصوصی و خانوادگی اشان را نشان همه می دادند و انتظار داشتند تا دیگران مُهر تایید بزنند رویشان و از این بابت کلی افتخار می کردند.

دفترچه ی خاطرات از بین رفت و همه از خاطرات روزمره ی هم مطلع بودند، حتی از خصوصی ترین لحظات.  هر کدام از اعضای خانواده برای خود صفحه ای در اینترنت داشتند تا به طور جداگانه ثبت لحظات و خاطرات و عکسهایشان گذاشته شود . عکس ها مورد تایید و یا تمسخر قرار می گرفتند و بقیه می خندیدند و شاد بودند.

آنهایی که معتقدتر بودند، عکس های کودکشان را فقط می گذاشتند و می نوشتند برایشان تا بزرگ شدنشان را همه بفهمند و برایشان نظر بگذارند. همان بچه ها ، هر روز بزرگ و بزرگتر شدند و شاهد این بودند که عکس هایشان برای همه است. دخترها از همان ابتدا نیمه عریان عکس انداختند و به همین منوال بزرگ شدند و ادامه دادند. بعدها حتی همین بزرگترهایشان می نالیدند از اینکه چرا بی حیایی شده خصلت بچه هایشان. فیگور گرفتن شده بود معضلی برای خودش. همه می خواستند جدیدترین فیگورها را بگیرند تا از دیگری عقب نیفتند. جای ارزش ها و ضدارزش ها عوض شد.

انگار همه اعضای یک خانواده و محرم اسرار هم بودند. حرمت ها از بین رفتند، دیگر فاصله ای بین مردها و زنها نبود، پیوند خانواده دیگر معنایی نداشت. همه زود از همه دلزده می شدند و به دنبال دلی بودند تا دوصدچندان عاشقش شوند.

کار به جایی رسیدکه مذهبی و غیرمذهبی تقریبا در این عقیده یکدست شدند که پیشرفت تکنولوژی است دیگر، کاریش نمی شود کرد. تفاوت هایی بود بینشان. ولی اصولی که قبلا آنها را از هم متمایز می کرد داشت روز به روز کمرنگ تر می شد.

حتی بعضی ها به دانسته های خودشان بالیدند و عکس هایشان را رمزدار گذاشتند و فکر کردند عکسی که در اینترنت آپلود شده است را فقط کسانی که رمز دارند می بینند و از این بابت کلی به دیگران انگ زدند که شماهایی که غیر از این فکر می کنید فیلم زیاد دیده اید ، کی با این عکس ها کار دارد؟

زن و شوهر در یک خانه شاید کنار هم بودند ولی چشم و دلشان جای دیگری بود. کسانی که ابتدا دلیلشان برای عضو شدن در این شبکه ها را نبودن تفریح در جامعه می دانستند، اکنون تفریحشان تبدیل شده بود به معضل خانواده اشان. روز به روز آمار طلاق بیشتر شد. طلاق هایی هم بود که آمارشان هیچ جا به غیر از دل افراد ثبت نمی شد.

و این روند روز به روز دردناک تر می شد. سکانس آخر این درامِ ناتمام با خودتان ...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/11/20:: 8:31 صبح     |     ()رد پا
درباره

روزنه ی نور


فطرس
نوشته ها ،نظرات شخصی اینجانب است، سعی بر این دارم که با سند بنویسم، ولی بالاخره انسان جایزالخطاست.... خطاهایم را گوشزد کنید ممنون میشوم..
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ
-->