سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند رحمت کند مؤمنی را که سخن گوید و غنیمت یابد یا خاموش باشد و سلامت ماند . من برایتان قیل و قال و تباه کردن مال و فراوانی سؤال را بد می دارم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
روزنه ی نور
 
زیبایی های بر دار!

می گویند سالهای تقویمیِ نه چندان دور ، وقتی زنی داشت از کنار خیابان رد می شد ، کلا همه چیز فرق می کرد. مثلا اگر دو نفر با هم دعوایشان شده بود ، به احترام خانمی که در حال رد شدن بود حرف های رکیک و دشنام و فحشی شنیده نمی شد تا مبادا آن خانم بشنود. یا وقتی پسربچه ها مشغول بازی بودند به احترام آن خانم، استپ می دادند تا مبادا به آن خانم ضربه ای وارد شود و...

می گویند حتی لات های یک محله ، روی خانم های محله اشان غیرت داشتند و نمی گذاشتند چشم چپی به آنها نگاه کند.

می گویند در آن سالها وقتی زنی قصد بیرون رفتن از منزل را می کرد ، زیبایی هایش پشت همان آینه ی خانه اش می ماند و روبنده می زد، در واقع این شخصیتش بود که بیرون می رفت و همان محور توجه بود و دیگران موظف بودند به نگه داشتنش؛ آخر، مردانشان، غیور بودند.

می گویند با اینکه زنان روبنده داشتند ولی عجب دیده می شدند!

چند سال بعد از آن سالها ، قصد بیرون رفتن از خانه برای خانم ها فقط عبور از خیابان ها و کوچه ها نبود، آنها می آمدند بیرون چون چرخی از اجتماع با آنها می چرخید، آخر، جنگ بود و مردانِ غیورشان، نبودند و آنها گهگاه مجبور بودند که مردی باشند برای خانواده اشان تا مبادا آب در دل بچه هایشان تکان بخورد.

می گویند زنها موقع بیرون رفتن از منزل، چانه اشان را زیر مقنعه ی بلندشان مخفی می کردند تا مبادا از حکم خدا پا فراتر بگذارند.

می گویند در همان سالها ، زنها بنا به شرایط ، کار مردان را انجام می دادند، ولی مسیر نگاه ها به محل رویش گیاهان و جاری شدن آبها و خاکِ پای عابران بود ؛ می گویند به واسطه ی همان سمت و سوی نگاه ها، نگاه هایی  از خلاف جهت همان مسیر ، یعنی محل پرواز پرندگان و جای پای فرشتگان ، بهشان می شد که گاه خودشان را هم با همان نگاه می برد  و دیدشان عجب منور می شد و دلشان عجب معطر!

بعد از آن سالهای اجبارِ کارهای طاقت فرسا توسط زنان ، سالهایی آمد که زنها در کوچه و خیابان بودند ، نه برای عبور و نه برای اینکه مجبور بودند، برای اینکه دیده شوند، برای اینکه نگاه ها به سمتشان باشد ، در یک کلام برای اینکه بودنشان و زیبایی هایشان را همه ببینند.

در این ایام بود که شخصیت زنان پشت همان روبنده های مادربزرگهایشان جا ماند ، دیگر نگاه ها به سمت شخصیت ها و یا به زمین نبود، مسیر نگاه ها دقیقا خودِ خودِ زنان بود، خودِ ظاهرشان؛ چشم و ابروهایشان، موهایی که هر دم به رنگی بود و قدم هایی که حرمت ها را زیر پایش له می کرد. آخر، مردانشان، غیور نبودند.

وقتی دونفر دعوایشان میشد ، برایشان مهم نبود که زنی در حال رد شدن است یا نه،  هر چه دلشان می خواست بلند می گفتند، شاید به خاطر اینکه شخصیت های زنان پشت آینه ها روبنده زده بود و دیده نمی شد.

کم کم ، کار به جایی رسید که هدف دشنام ها و فحش ها حتی خود زنها بودند توسط همان مردانی که اجدادشان زمین و شخصیت زن را مسیر نگاه خود قرار می دادند. زنها به خاطر یک لقمه نان ، حاضر به انجام کارهایی شدند که تصورش هم سخت است. آنها کم کم مرد شدند، اما نه مردانی که توان دفاع از خود را همیشه داشته باشد، بلکه مردانی که نخ هایشان توسط مردان حرکت داده میشد، پولها بود که به واسطه ی همین زنان سرازیر می شد توی جیب مردان.

این قصه ی ناتمام نیز، می تواند پایان خوشی داشته باشد. پایانی به زیبایی حضورِ زیبای زن در اجتماع و نه حضورِ زیبایی های زن در اجتماع. و این یعنی، حضورِ فکرش، ایده هایش، قدرت کلامش و حرفه اش بدون زیبایی هایش. و آن هنگام است که شخصیت ها از پشت روبنده ها دوباره پیدا می شوند و آنگاه این زنان هستند که دیده می شوند و نه زیبایی های زنانه اشان. 

و این میسر می شود با پاره شدن دارهایی که زنان را دارد خفه می کند... همان دارهایی که خودشان آویخته اند و فکر می کنند که بالایشان می برد تا همگان ببینندشان...

____________________________

درد دل نوشت: دیدنِ اتفاقیِ یک کلیپ جشنواره ای از کیش، چنان دردی به دلم گذاشت که هنوز قلبم را می فشارد. جُنگی که مردان و زنان می خندیدند به واسطه ی بی احترامی و حرفهای زننده ای که یک مرد روی سِن به یک خانم می گفت. انواع توهین ها و تحقیرها شده بود دست مایه ی خنده ی دیگران. حتی زنان مجلس هم همراه بودند با این اشتباه . و حتی زنانی هم در آن مجلس بودند که... ولش کنید، طاقتی برای بازگو کردن بعضی مطالب نیست. توان تحملش را از خدا نمی خواهم. سوختنی که با دلیل باشد برایم لذت بخش است. پس بسوز ای دل... بسوز و ذره ذره ی وجودم را درگیر این سوختنت کن . دلا بسوز که سوز تو کارها بکند /  نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند...


نوشته شده توسط فطرس 92/12/5:: 4:26 عصر     |     ()رد پا
درباره

روزنه ی نور


فطرس
نوشته ها ،نظرات شخصی اینجانب است، سعی بر این دارم که با سند بنویسم، ولی بالاخره انسان جایزالخطاست.... خطاهایم را گوشزد کنید ممنون میشوم..
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ
-->