بعضی چیزها هست که نسخه ی اصلی اش فقط متعلق به مادر است؛ چیزهایی مثل نگرانی، چشم انتظاری و...
کافیست که فقط یک روز از تو بی خبر بماند، به آب و آتش می زند تا احوالت را بفهمد؛ این خصلت مادرانه است، و خصلت کودکانه ی خیلی از ماها این است که نه تنها این احساس مادرانه را درک نمی کنیم، بلکه آن را بی جواب هم می گذاریم.
مادری که از همه ی مادرها، مادرتر است، چشم انتظار ماست. شاید چشم انتظارِ سلامی که نشان از سلامتیِ روح ما بدهد، سلامی که بیشتر به خودمان بفهماند که داریم مسیرمان را درست می رویم و چراغی را که در دست گرفته ایم، مطمئن از روشنایی اش هستیم.
به نظر من ، مهم تر از لهجه ی سلام، جنس سلام است. جنس سلام که زیبا باشد، سلام هم معنای قشنگ تری به خودش خواهد گرفت.
پس ، سلامی به گرمای سینه ی سوخته و قلب آتش گرفته، سلامی به سرخیِ محراب مسجد کوفه، سلامی به زردیِ دستمالِ دور سر، سلامی به روشناییِ ظهر عاشورا و سلامی به آرامیِ قلبی که در طوفانِ حوادث ندید به غیر از زیبایی... سلام به تو ای مادر زیبایی ها، فاطمه جان!
کلمات کلیدی: