سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! . . . از نادانی و بیهودگی و از گفتار و کردار بد به تو پناه می برم . [امام علی علیه السلام ـ در دعای یوم الهریر در پیکار صفّین ـ]
روزنه ی نور
 
نمازهای مادرانه

بعضی از نمازها هستند که حکم قبولشان را فقط خدا می داند و بس؛ مهمترین این نمازها ، نمازهای مادرانه است.

فکرش را بکنید، الله اکبر را گفته اید و یکی چادرتان را می کشد، و بعد از چند بار صدا زدن، وقتی متوجه می شود که دیگر کار از کار گذشته و فعلا فعلاها، جوابی نخواهد شنید، مُهر را برمیدارد و می دود و انگاری که یکهو عذاب وجدان بگیرد برمی گردد و سعی می کند دست شما رو از زیر چادر پیدا کند و اصرار دارد که مُهر را بسپارد به دستتان. و شما در حال خواندن حمد و سوره اتان شاهد تمام اینها هستید.

این مراحل سپری می شود و به سجده می رسید و می بینید که انگاری کسی در کمین همین لحظه نشسته بوده و شیرجه ای به سمت سرتان می زند و روی گردنتان می نشیند و سعی می کند همانجا حرکات اسب را شبیه سازی کند و هی بگوید: «پیتکا پیتکا» و هی بخندد بلند بلند و کیفور باشد از این موقعیت و شما هر چه ذکر بلد بوده اید گفته اید و فقط باید هی صلوات بفرستید و التماس به خدا کنید که او بلند شود و خونی که توی مغزتان در حال لخته شدن است روانه ی قلبتان شود و بعد انگار که خودش خسته می شود بلند می شود و وقتی سرتان را از روی مُهر بر میدارید می بینید که مُهر به پیشانی اتان چسبیده و جایش به معنای واقعیِ کلمه درد می کند.

و فکرش را بکنید که تصمیم بگیرید بروید مسجد تا نی نی ها مشغولش کنند و لحظاتی از عمرش را در آن جو معنوی بگذراند؛ قبل از نماز هی چادر نمازهای مسجد را بردارد و انگار که مسئول پخش چادرها بین خانم های مسجد است آنها را توزیع کند و بعد که خیالش راحت شد که همه چادرشان را عوض کرده اند بنشیند کنارت و چادر خودش را سرش کند و نماز را با جماعت شروع کند، ولی این وضعیتِ آرامش بخش لحظه ای بیشتر طول نکشد و چادر را پرت کند به گوشه ای و در حالیکه بلند بلند فریاد می زند بگوید: «نی نی! بیا» و بعد بگوید: «نی نی! بدو بدو» و هی صدای دالامب دالامب دویدن بیاید و شما هی دلتان بلرزد و بعد صدایی بلند وسط نماز بگوید: «مامان! مامانم! کوشی، کجایی؟» و انگار صف هایی که با عجله پشت سر تو تشکیل شده اند بین تو و او فاصله انداخته و صدای گریه اش را بشنوی و هی مامان مامانم گفتنش را و هیچ کاری از دستتان برنیاید و یکهو ببینی شما را پیدا کرده و جلویت سبز می شود و خیالت راحت بشود.

و یا سر نماز داخل مسجد هی صدایش را بشنوی و این صدا را با الله اکبرهایت مخلوط کنی و بریزی توی روحت و آرامش داشته باشی که یکهو دیگر صدایش را نشنوی و صدای درِ مسجد که باز شده و الان تازه رکعت دوم هستی؛ بعد از آن در حال قنوت از خدا بخواهی که او را در پناه خودش حفظ کند و دوباره بازگرداندش و یکهو ببینی که انگار او جایی نرفته، بلکه سرش گرمِ مفاتیح و قرآنهایی شده که روی طاقچه مانندی در مسجد است. و این را از صداهای بلندی که هی می گوید : «سبز! آبی! و...» و نشان میدهد الان قرآن چه رنگی را برداشته و مشغولش شده می فهمی. و بعد وقتی نمازت تمام شد به سرعت سرت را بچرخانی ببینی قرآنها در چه حالی هستند و ببینی که قرآنی باز است جلویش و او دارد خودش را جلویش تکان می دهد و مثلا دارد می خواند و وقتی تو را می بیند بگوید : «مامان!» و بعد اشاره به قرآن بگوید: «قُران ،قَبی» و این یعنی «قرآنِ قوی» و معنایش این است که این قرآن خیلی بزرگ است و این را از مقایسه ی قرآن کوچکی که بغل دستش است و بسیار کوچک است دریافته و ذکرِ نمازت بشود خنده ای که روی لبانت نقش می بندد.

و این تنها نمونه های کوچکی باشد از لحظات نماز خواندنت. و مدیریت بحرانها و تمهیداتی که باید انجام دهی تا اگر مُهرت مفقود شد ، نگران ادامه ی نماز نباشی بماند و ذکرهای بعدش بماند و خیلی چیزهای دیگر هم بماند.

ولی من مطمئنم از قبولیِ نمازهایی که وقتی چادر کوچک و گلدارش را سرش می کند و دستانش را بالا می برد و می گوید : «احبر» و بعد می گوید: «بیسم نَپیم» و بعد رکوعی که با : «سوب» گفتن تمام می شود و سجده هایی که همین ذکر را درش می شنوی و هی زیر چادر می بینی اش که زیرجشمی نگاهت می کند و بعضا می گوید : «بوس» و این یعنی تشویق فراموشت شده است و بعد بوسش می کنی و او ادامه می دهد به نمازش و بعد تسبیح چوبی اش را برمیدارد و اول می گوید : «چوبی» و بعد هی توی دستش می چرخاند و دهانش را می جنباند و هی توی دلت قربان صدقه اش می روی و این می شود سهمیه ی امروزت از شادیِ روحت و خستگی ات به در میرود.

خدایا! این نمازهای مادرانه و دست و پا شکسته را به این نمازهای بی تکلیفیِ آنها قبول بگردان...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 93/1/20:: 4:25 عصر     |     ()رد پا
درباره

روزنه ی نور


فطرس
نوشته ها ،نظرات شخصی اینجانب است، سعی بر این دارم که با سند بنویسم، ولی بالاخره انسان جایزالخطاست.... خطاهایم را گوشزد کنید ممنون میشوم..
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ
-->