السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
سکانس اول:
بعد از نماز مغرب و عشا بود . نماز رو توی زیرزمین حرم خوندم و برای عرض ادب و وداع در حالی که زبانم آغشته بود به «لا جعله الله آخر تسلیمی علیک» و به سمت حرم آقا امام رضا (ع) توی همون زیرزمین حرکت می کردم ، به مانع برخورد کردم؛ بلی... زیرزمین رو به دو قسمت تقسیم کرده بودند و قسمتی که شامل حرم آقا بود خالی بود و خادمین محترم حرم به سرعت داشتند اون قسمت رو تمیز کردند. خیلی دلم گرفت، در حالی که از دور پنجره ی حرم رو مشاهده می کردم و سلام میدادم، سلامِ خداحافظی... یهو درهای قسمت آقایون باز شد، پسر بچه ها، جوونا و حتی پیرمردهای خمیده ای رو دیدم که می دویدند، صحنه ای بود که بی اختیار همه ی کسایی که اونجا بودن رو به گریه واداشت، گریه ی شوق، شوقِ عشق.
عشق تو با ما چه ها می کند؟....
سکانس دوم:
توی حال و هوای دلتنگی ناشی از خداحافظی آقامون (ع) بودم و داشتم صحنه های حرم ، ایوون طلا و ... رو برا خودم مرور می کردم و از پله های اتوبوس بالا می رفتم که چشمم افتاد به عکسی که بالای در قسمت راننده نصب شده بود (تصویر چهره ی همراه با آرایشِ فراوانِ خانمی) فکرشو بکنین که چه حالی بهم دست داد. نمی دونم چرا ناخودآگاه از امام رضا(ع) خیلی خجالت کشیدم. آخه این نمادِ یه مسلمونه؟!؟
آه از مظلومیتت که هنوز تصویر زیبای گنبد طلات روبروی ما بود و ....
سکانس سوم:
هوا خیلی گرم بود و وقتی از راننده پرسیدیم که آیا کولر خرابه یا نه! با اطمینانِ کامل گفت :«نه،وقتی حرکت کردیم کولر رو هم روشن می کنیم». اما وقتی مقداری از راه رو اومدیم تازه مواجه شدیم با اعتراف راننده که کولر خرابه و با اعتراض مسافرین و پیاده کردن دو تا از مسافرین و ...
آخه یکی نیست بگه بی انصاف ! دروغ؛ اون هم جلوی امام رضا(ع) ...
سکانس چهارم:
شب بود و به خاطر اینکه راننده ی اتوبوس خوابشون نگیره ضبط رو روشن کردند که شامل انواع خواننده های خانم و آقا با آهنگ های تند و زننده بود!!!!
ببخش آقا! به خاطر مهربونی و کرمت سفارش همه ی ما رو بکن ، خدایا ما رو هدایت کن...
سکانس پنجم:
به هر مصیبتی بود هندزفری موبایلم رو که هی قطع و وصل میشد توی گوشم محکم فشار میدادم و به هر وسیله ای سعی کردم دروازه های گوشم رو بسته نگه دارم و مدام آرزو می کردم که اذان صبح رو بگن و اتوبوس برای نماز نگه داره.
انگاری تازه خوابم برده بود که برا نماز یه فرصت 20 دقیقه ای دادن، باور کردنی نبود از یه اتوبوس پرِ مسافر ، اون هم از مشهد، حدود 10-12 نفر برای نماز پیاده شدن!!!
این جا رو دیگه واقعا نمی دونم که چی بگم.....
****
این هم از ماجرای بعد از زیارت غریب الغربا، گر چه به گفته ی خیلی از ماها امام رضا(ع) که غریب نیست. نمی خوام فعالیت های آستان قدس رو ببرم زیر سوال؛ اما آیا تزئین حرم وصحن و رواق های باشکوه ، به تنهایی دلیل عشق ما به آقاست؟ غریب به کسی میگن که فکر و عقیده اش دور از فکر و عقیده ی اطرافیانش باشه.
عاشقان ! اینجاست که باید گریست... مسلمونا کجایید؟؟؟؟ اماممون، آقامون، سرورمون چقدر از این صحنه ها رو داره میبینه؟!؟! علنی و غیرعلنی دل آقامون رو به درد میاریم و با کمال پررویی از غم فراق می نالیم... یکی به داد برسه.... یکی یه کاری بکنه ....
کلمات کلیدی: