سیب زمینی ها را بهمراه آب داخل قابلمه ریختم و روی اجاق گذاشتم و شعله اش را زیاد کردم و بعد از چند دقیقه که به جوش آمد، شعله را کم کردم و ناگهان بغضی گلویم را گرفت و در دم به گریه تبدیل شد و آن گریه منتهی به فاتحه و صلوات.
یادش بخیر... کلاس اول راهنمایی ، معلم علومی داشتیم به غایت مهربان و در عین حال سختگیر، بنام خانم «م» . به گمانم درسی بود در رابطه با نقطه جوش؛ بحث بدانجا کشیده شد که وقتی آب به جوش میآید ، دمایش صد درجه باقی می ماند و بیشتر نمی شود و از این حرفها. بعد ادامه دادند :«ان شاءالله در آینده که خانمِ خونه شدید و خواستید برا همسر گرامی سالاد الویه درست کنید، فکر نکنید که با زیاد گذاشتن زیر قابلمه به زودتر پختن سیب زمینی ها کمک کردیدها. اینطوری فقط انرژی بیشتری هدر میدید و اگه یه کوچولو غفلت کنید ، سیب زمینی های جزغاله رو تحویل می گیرید و بوی سوختنی ای که هوای خونه رو معطر می کنه و روسیاهیش که می مونه برای شما، پس تا به نقطه ی جوش رسید ، شعله اش رو کم کنید» از آنجاییکه ما دانش آموزان قدیم بودیم و از زمین تا آسمان با دانش آموزان امروزی فاصله داشتیم، لپمان تا بناگوشمان قرمز شد و لبمان را گاز گرفتیم و گفتیم : «خااااااااااااااااانم» و ایشان مادرانه در جواب ما گفتند :«چیه دخترا؟ زیاد دور نیست اون روز. تا چشم به هم بزنید میرسه، عمرمون عین باد میگذره».
و چه زود آن آینده ای که خانم «م» گفته بودند رسید.
دانشجو بودم که خبر فوت ایشون را شنیدم و بی نهایت متاثر شدم. وقتی فهمیدم که در تمام آن سالهایی که ایشان با ظرافت به ما درس می دادند و همیشه لبخندی روی لبانشان بود و با صبوری جواب شیطنتهای ما را می دادند، مشکل خانوادگی داشتند و واقعا در حق ایشان اجحاف شده بود، ارزش کارهایش برایم بیشتر هم شد. چه بسا معلمانی که کوچکترین مشکل و ناراحتی را همان اول صبح چنان بروز می دهند که شاگردان می فهمند که یک اتفاقی افتاده است.
در آن یک سالی که ایشان زحمت درس علوم ما را کشیدند، درس و بحث های زیادی شد و فرمولها و چیزهای زیادی یاد گرفتیم، خدا خیرشان بدهد، ولی در نهایت این قضیه سیب زمینی هیچ وقت از یادم نرفت و البته خانم «م».
امان از وقتی که یک سیب زمینی می تواند باقیات صالحاتی بشود برای کسی و مدرسه سازی هایی که نتواند.
فرمولها و دانستنیهای زیادی در کتابهای درسیمان هستند، دانستنیهایی که بیشترشان را یادمان نیست و همان موقع هم فقط برای امتحان حفظشان می کردیم. خانم «م» که خدایش بیامرزد، با تعمیم دادن درسشان به زندگی و مثال شیرینی که هیچ گاه از یادمان نرفت، همچنین زبانی که با شیرینی آموخت و محبتی که آغشته بود با آن، باعث شد که هم بهتر آن درس را بیاموزیم و هم درس زندگی را.
ممنون خانم «م»؛ جبرانی برای زحماتت نمی توانم داشته باشم، بغیر از همان فاتحه و صلوات.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* تقدیم به خانم «م» و همه ی معلم های دلسوزی که در قید حیات نیستند: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
کلمات کلیدی: