السلام علیک یا حجةالله فی ارضه
چه فایده ای داره که هر روز دستم رو بذارم روی سرم و سلام بدم؟!
سکانس اول:
توی همسایگی ما یه دکتری بود که استادی بود برا خودش ، هر روز برنامه ام رو برای بیرون رفتن از خونه طوری تنظیم می کردم که با اون دکتر بتونم سلام علیک کنم.
یه روز که ایشون رو دیدم ، ناگهان به من گفت: بیا جلوتر.... وقتی رفتم یه نیگا توی چشام کرد و گفت همین الان برات یه آزمایش می نویسم، حتما پیگیری کن....!
سکانس دوم:
توی یکی از شهرهای ایران ، فرد نا بینایی زندگی می کرد که به ظاهر چشم نداشت، اما چشم دل او باز بود.
شخص دیگری که به شغل نفت کشی مشغول بود می گوید:«من به مقتضای شغلم به بیابان رفت و آمد داشتم و یک روز به خدمت این فرد نابینا رسیدم ، ایشان به من گفت که اگر می خواهی دست تو را بگیرم ، باید قول دهی تا کارهایی را که دیروز انجام میدادی ، از امروز به بعد ترک کنی . من هم پذیرفتم و توبه کردم و مصمم شدم که دیگر به دنبال کارهای اشتباه نروم و بنا شد که به دنبال محرمات نباشم.
پس از مدتی به مشهد مقدس رفتم . در نزدیک های حرم، چشمم به خانمی افتاد. بنا بر عادت گذشته ، طمع گناه در من برانگیخته شد. همین که نیت کردم به دنبال آن خانم بروم، ناگاه دستی آمد و بر صورتم سیلی زد . از انگشتر دست متوجه شدم که دست همان استاد نابینا است که با هم وعده داشتیم.
پس از اینکه سیلی خوردم، ناگاه متوجه کار اشتباه خود شدم و گفتم من قولی داده بودم . مردانگی هم در این دنیا چیز مهمی است. رو به حرم آمدم و بسیار گریه کردم و گفتم : آقا غلط کردم! من نزدیک حرم شما اشتباه کردم.
خلاصه پس از مدتی از سفر بازگشتم و نزد آن استاد رفتم. من فکر نمی کردم که مرا دیده باشد. همین که رسیدم و سلام کردم ، فرمود اگر به سبب امام رضا(ع) نبود ، تو را نمی پذیرفتم. تو اشتباه کردی که نگاه کردی!»
________________________________________
پ ن1: حالا اگه دکتری قابل تر و عارفی عارف تر از امام زمان (عج) سراغ دارید برید به اون سلام کنید و با اون عهد و پیمان ببندید؛ بسم الله...
پ ن2: اماما! تو باب اللهی! ادرکنی!
پ ن3: ای کاش تو را فقط به خاطر خودت بخواهم، نه به خاطر درمان دردهایم...
کلمات کلیدی: