سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، هر بدعت گذاری را دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
روزنه ی نور
 
ذوب در ولایت آری یا خیر؟

http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1391/1391070419263580d.jpg

بارها شنیدیم که می گویند: «فلانی ذوب در ولایت است»...

ذوب شدن در هر چیز یعنی آنقدر آتش عشقش برایت گرم باشد که اجزایت را در آن حل کند . با این حساب می توان گفت که عده ای ذوب در دنیا و حتی ذوب در خودشان هستند – که بدا به حالشان!-

اگر قرار به ذوب شدن باشد ، عاقلترین ها بهترین ذوب شدن ها را انتخاب می کنند و عاشق ترین ها می شوند. و این عاشق ترین ها ، گزینه ی اسلام را برای ذوب شدن انتخاب می کنند.

کسی که ذوب در اسلام باشد، نه تنها ولایت را جزء اصلی آن می داند و ولایت با گوشت و پوستش درآمیخته خواهد شد بلکه ذوب در مردم نیز خواهند شد، چرا که هر بنده را یک خلق از خالقِ خویش می بیند. در این حالت سرمستی ای که حاصل از عشق به ولایت است را نه فقط برای خود و جمع همفکرانش ، که برای عموم مردم می خواهد. نگاهش و افکارش مهربانتر می شود. به جای اینکه به فکر ناگ آوت کردن شخص منتقد باشد ، به فکر عاشق کردن او خواهد بود.

کسیکه ذوب در اسلام باشد، هدفش نیز بزرگتر می شود، جانش را فدای خدایی می کند که اجازه ی عاشق شدن را به او داده و دلش را منور به حضور ولایت کرده است.

کسیکه ذوب در اسلام می شود می داند که نمی داند. غرورش زیر پایش و نگاهش به آسمان است. همّ و غمش می شود دانستن، و در این راه هر چه بیشتر می داند ، بیشتر می فهمد که نمی داند.

و در یک کلام کسیکه ذوب در اسلام باشد ، جاریست همچون رود رونده ای که منبع گرمایش هیچ گاه از بین نمی رود و او را سخت نمی کند. کلامش نافذ می شود و با خود می کشاند دلها را.

برای ذوب در اسلام شدن باید ذوب در «ولایت» بشوی و بدان بسنده نکنی. باید ذوب در «عبادت» بشوی و بدان بسنده نکنی. باید ذوب در «رافت» بشوی و بدان بسنده نکنی. و در یک کلام باید ذوب در «خوبی ها» بشوی و بدانها بسنده نکنی، که ایستادن در هر مرحله به معنای بازماندن از هدف است.

فرصت نداریم برای این همه ذوب شدن، مگر چقدر «علی گندابی» ها و «طیب» ها داریم که یک شبه ره صد ساله را پیموده اند...

بسنده نکنیم... با یک «یا علی» شروع کنیم و ذوب شویم... ذوبِ ذوبِ ذوب...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ ن:  خواندن این متن هم خالی از لطف نیست «این کلمات مبالغه‌آمیز را حذف کنید»


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/7/26:: 11:6 صبح     |     ()رد پا
 
انی احبک...

خداوند متعال در روزعرفه به سه مکان و سه گروه از انسانها، توجه ویژه دارد:

 1. کربلا و زائران امام حسین (ع).

 2.  صحرای عرفات (در نزدیکی مکه) و حجاج بیت الله.

 3  .  هر جا از دنیا که دستی به سوی او بلند شود و دلی بشکند.

آشیان من در انحنای دلهای شکسته است .

و اگر باشد دلی که در مقابل خدای نشکند و فرو نریزد و آتش نگیرد، از آن دل به خدا پناه باید برد .

در این روز دستها به سوی آسمان بلند است و لبها به دعا به منظور اجابت لرزش دارد؛ میخواهیم هرآنچه در آرزویش هستیم، بلند میخوانیم او را و انتظاری بغیر از اجابت نداریم. ولی آیا نه این است که با بزرگی در گویش هستیم و ادب کردن در مقابل بزرگ این است که به او فقط توجه کنیم. چند بار به خالقمان گفتیم، خدایا! تو را دوست داریم!؟ همانطور که رسولمان می فرمود... اگر توجه ما به او باشد ، و فقط او، خداوند دعاهایی را که به ذهن نیامده هم اجایت خواهد کرد.

سخن آخر اینکه ، عرفه را نخواهیم برای رسیدن به خواسته ها، که رسیدن به خودِ او. اویی که ما را بنده ی خود خلق کرد و با زمینی شدنمان گهگاه یادمان میرود که بنده ایم و در میان بندگانش خدایی می کنیم. 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/7/23:: 10:24 صبح     |     ()رد پا
 
سونامی جدید فرهنگی

سکانس اول:

- وای! کلی کار دارم، 3 ماه بیشتر نمونده تا تولد هنوز هیچ کاری نکردیم.

- ماما! ماما! (اشاره به اسباب بازیهاش)

- وای! تو هم که وقت گیر میاری ها! (امروز می برمش خونه مامان روحی تا بهتر بتونم به کارام برسم)

اول کار با انتخاب یه حیوون و یا یکی از شخصیت های کارتونی شروع میشه (این پروژه ی انتخاب، کلی زمان بر هستش و کلی به خاطرش مشورت انجام میشه تا یه چیزی انتخاب بشه که ترجیحا هیشکی اون رو انتخاب نکرده باشه و کاملا نو باشه)، بعد لباس بچه و تمام وسایل لازم و غیرلازمی که به چشم میخوره رو با این حیوون ست می کنن، مثلا اگه زنبور انتخاب بشه تمام وسایل و خوراکی ها، حتی روکش شکلات ها هم به رنگ های زرد و مشکی در میان و عکس کوچولویی که تولدشه روی تمام لیوان ها و بشقاب ها و شکلات ها و اینا قرار می گیره. تمام تزئینات سالن به رنگ های مورد نیاز در میاد.

از چند ماه برای این مراسم برنامه ریزی میشه، به همه ی قنادی ها سر میزنن تا قنادی رو پیدا کنن که به بهترین شکل او حیوون انتخابی رو بصورت کیک دربیاره. فیلمبرداری و عکسای آتلیه قبل از مراسم و کلی دغدغه هایی که ذهن مادر و پدر رو قبل از جشن تولد مشغول به خودش می کنه و به خاطر این دغدغه ها به هیچ کار دیگه ای نمیرسن. کوچولوی ناز باید بره امروز خونه خاله سارا، فردا عمه کتی، پس فردا مامان روحی و همینطور هر روز کل فامیل رو دور میزنه تا به روز تولد برسه.

سکانس دوم:

- دو هفته بیشتر نمونده، هنوز سی دی تولد رو آماده نکردم، ببین ساناز جون، می خوام خیلی شاد باشه ها! یه چیز آسی برام بزن که همه کیف کنن، قربون دستت بیشتر از این سفارش نمی کنم، به خودت می سپارم، می دونم سلیقه ات خوبه و توی گلچین آهنگهای شاد امتحانتو پس دادی.

سکانس سوم:

- (ساعت 6 صبح روز تولد) وای! امروز خیلی استرس دارم، خدا کنه همه چی به خیر و خوشی تموم بشه. کامی جون! ویانا رو ببر خونه دخترعمه شادی ، من یه ساعت دیگه وقت آرایشگاه دارم. تو هم باید بری کیک و وسایل رو تحویل بگیری. پری خانم زودتر میاد سالن، تا سالن رو تزیین کنه. یه دوست داره که کلاس سفره آرایی رفته، گفتم بیاد و میز خوراکیها رو بچینه. (تمام این مدت، جلوی آینه هست و این جمله ی آخر رو کمی نامفهوم تر میزنه، چون در حال زدن رژلب هست و لب ها کمی تغییر حالت میدن)

سکانس چهارم:

(ساعت 6 بعدازظهر روز تولد داخل سالن، مامان ویدای ویانا کوچولو وارد میشه و ویانا کوچولو هم با دخترعمه شادی، بطوری که لباس مخصوصش رو به تن کرده وارد میشه)

- الهی قربونت برم مامان که اینقدر ماه شدی. ممنون شادی جون.

- خواهش می کنم، ویدا جون، خودت هم خیلی ماه شدی، چقدر همه چی خوب چیده شده.

- مرسی عزیزم! (همه ی این صحبت ها با صدای بسیار بلند گفته میشه، بعلت صدای فوق بلند موزیک که مانع از رسیدن صدا به صدا میشه)

(کیک وارد میشه و مهمون ها هم یکی یکی در حال اومدن هستند)

- وای! چه کیک قشنگی ، ویدا جون! خدا نکشتت با این سلیقه ات، خیلی همه چی خوشگل و تکه.

(همه ی بچه ها وسط سالن دارن می چرخن و شادی می کنن و می رقصن، مامان هاشون هم)

سکانس پنجم:

(ساعت 1 نیمه شب)

- وااااااای! بالاخره تموم شد. دارم از خستگی میمیرم، همه چی خوب بود، همه خوششون اومده بود و میگن خیلی مراسمتون تک شد. امشب با خیال راحت سرمو میذارم رو بالش. راستی هفته ی دیگه باید بریم آتلیه برا انتخاب عکسا. (در حالی که چشمای مامان ویدا روی هم قرار گرفته و تن صداش لحظه به لحظه کمتر میشه) خدا کنه عکس و فیلماش هم خوب بشه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ ن:  بعد از عروسی های تجملاتی و مهمونی های آنچنانی، چشممون به جمال سونامیِ جدید فرهنگی توی جشن تولد ها روشن شده. چیزی که روزبروز داره فراگیرتر میشه. نه فقط تجمل که بهانه ای برای گناه کردن بیشتر...

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/7/21:: 10:17 صبح     |     ()رد پا
 
فرمول خوشبختی...

امروز متنی برای ایمیل شد بنام خوشبختی، که شامل بیست نصیحت چینی بود که اگه انجام بدیم انسان خوشبختی می شیم! فعلا از اون بیست مورد گذر می کنم و به آخر اون متن می پردازم:

این پیام رو پیش خودت نگه ندار!

تانتارا توتم باید تا 96 ساعت دیگر به دیگران فرستاده شود.

تو به صورت دلپذیری شگفت زده خواهی شد.

این حقیقت دارد حتی وقتی خرافاتی نباشی.

این را حداقل به 5 نفر بفرست و زندگیت بهتر خواهد شد.

0-4 نفر: زندگیت کمی بهتر خواهد شد.

4- 9 نفر: زندگیت بر اساس نیاز بهتر خواهد شد.

9-14 نفر: تا سه هفته آینده تو حداقل پنج بار شگفت زده خواهی شد.

15 یا بیشتر: زندگیت قطعا بهتر خواهد شد.

زیر هر متن هم دوتا کلمه ی چینی نوشته شده بود که گویای چند جمله بود.

موندم چی بگم! اون قسمت بندی خوشبختیش بر اساس تعداد نشر این متن که دیگه شاهکارِ خلقت بود! یعنی این چینی مینی ها دیگه آخرِ روانشناسی هستند! و ما ایرانی ها .... چی بگم والاح!!!!

_________________

پ ن: خدا رحم کنه به من ، فکر کنم با این بی احترامی به این متن، نه تنها خوشبخت نمی شم که من و این همه بدبختی محاله بیاد سراغم!

پ ن: البته یک وجه از خوشبختی، همان لبخندی است که بر لبان دیگران می نشانی، با این کار یکی از وجوه خوشبختی رو تجربه کردم.پوزخند


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/7/9:: 4:0 عصر     |     ()رد پا
 
دوستی خاله خرسه...

-دوباره رفتی سراغ شیرینی! مگه دکتر نگفته باید بیشتر مراعات کنی! [بعد هم با شتاب به سمت مادرش حرکت کرد و ظرف شیرینی رو از دستش قاپید و با ناراحتی گذاشت تو یخچال]

یکی نیست به این بچه های مهربونتر از مادر بگه، خیلی دلسوزی؟ درست، ولی با این نوع برخوردت اگه مادرت از دیابت جون نده، خدایی نکرده ، زبونم لال، از ناراحتی ای که بعد از چنین رفتارهای خالی از احترامِ فرزندش می بینه دق می کنه...

_______________________

پ ن: دوستیِ خاله خرسه که می گن، همینه دیگه...

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/7/7:: 5:22 عصر     |     ()رد پا
 
مادر نشدی که بفهمی...

یک عمر در جواب دل شکستن های مادرم شنیدم:«مادر نشدی که بفهمی» و نفهمیدم...

تا اینکه مادر شدم و فهمیدم. اکنون حتی جواب نفهمیدن هایم را هم مادرم می دهد، ولی اینک می فهمم که چرا!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/7/7:: 9:13 صبح     |     ()رد پا
 
آسانسورهای دوست داشتنی!

 

اونقدر کلامش تاثیرگزار بود که وقتی پای صحبتاش می نشستی رقیق شدن قلبت رو احساس می کردی. بحق استادی بودند توانا، وقتی صحبت از ائمه (علیهم السلام) میشد، اشک از گونه هاشون می چکید و مقنعه اشون رو خیس می کرد و چنان ظریف بحث رو برامون شرح می دادند که تا تموم شدن بحث نمی تونستیم حتی نگاهمون رو از نگاهشون برداریم.

یه روز یه توصیه ی جالبی به ما کردند. گفتند: «برای اعضای خونواده اتون نردبان نباشید»، همه با تعجب به ایشون نگاه کردیم و انگار که از نگاه های ما عجول بودن ما رو متوجه شده بودند ادامه دادند : «برای اعضای خانواده آسانسور باشید، به این ترتیب هم باعث رشد و ترقی اونها میشید و هم خودتون رو رشد می دید، تازه زودتر هم به مقصد می رسید».

دیدگاهشون آفرین داشت. ایشون هم تو زمینه ی تحصیلات و هم از نظر معنوی رشد بسیار خوبی داشتند، واقعا خوش به حالشون (هر جا هستند براشون آرزوی سلامتی دارم). به خاطر شرایط شغلیِ همسرشون نتونستیم بیشتر در خدمتشون باشیم.

هر جور حساب می کنم می بینم خیلی کار سختیه این کار، آسانسور بودن رو می گم. یعنی اگه با عقیده آسانسور نشی ، زودی تسمه پاره می کنی و اتصالی می کنی و هم خودت می افتی و هم اعضای خانواده رو سقوط می دی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ ن 1: اول از همه ظرفیتمون رو باید بالا ببریم تا آسانسورهایی باشیم که بتونیم همه ی اعضای خانواده رو بالا بکشیم و ثانیا رشد معنوی داشته باشیم تا قضیه تسمه پاره کردن و این حرفها پیش نیاد.

پ ن 2: با این اوصاف بلندای هدفمون هم همون برجیه که قراره آسانسورش باشیم، هر چی بلندتر ، ظرفیت و قدرت بیشتر.

پ ن 2: نرم افزار آسانسور رو می تونید از اینجا دانلود کنید.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/6/31:: 3:5 عصر     |     ()رد پا
 
آرمانی زیبا!

آرمانهایش ادعایی بیش نیست، بیشتر رنگ ریا دارد ؛ شاید نمی داند که شهادت همان بهشتی است که به بها دهند نه به بهانه...

نایل شویم مگر به دل دادن و جان سپردن.

بس نیست که جانت را بر کف دست بگذاری و کف دستت را بالا ببری و هدف تیرهای دشمن کنی، باید قلبت رو در سینیِ اخلاص بگذاری و آن را هدیه کنی.

حیف است با آرمانِ به این زیبایی زندگی کردن ولی بهایی* را به خاطرش ندادن...

________________

  * : بها را هر چیزی که تو را میرنجاند در راهش ، بخوانید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/6/30:: 7:21 صبح     |     ()رد پا
 
مهر مادری

مجازات دل شکستن هایش را دارد در این دنیا می بیند ، در عجبم از موجودی به نام «مادر» که با اینکه می داند جگرگوشه اش خطاکار است و حتی چندی پیش خودش هم مورد اصابت تیرهای زبانش قرار گرفته بود ، باز هم اشکش را با گوشه ی چارقدش پاک می کند و می گوید: «بچه ام چشم خورد از بس که ...»

__________________________________

پ ن: نقطه چین را با تمام خوبی هایی که به فکرتان می رسد می توانید پر کنید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/6/24:: 9:26 عصر     |     ()رد پا
 
فلسفه رنگ قرمز و زرد!

دیروز مدادرنگی های قد و نیم قدم را نگاه می کردم و از صمیم قلب فهمیدم «فلسفه»ی درست شدن رنگ «قرمز» را در آن هنگام که نیش زخم صاحبخانه اِمان بر گونه های پدرم نشست؛ و رنگ «زرد» را آن هنگام که مادرم دست از غذا کشید و تاوان سیرشدن دروغی اش را چهره اش داد...

ولی امروز «فلسفه» را نقش بر آب دیدم آن هنگام که تندی «قرمز» ماشین پدر همکلاسی ام چشمان را زد و برق «زرد»ی جواهرات مادرش از دور هویدا بود...

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط فطرس 92/6/17:: 10:27 صبح     |     ()رد پا
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره

روزنه ی نور


فطرس
نوشته ها ،نظرات شخصی اینجانب است، سعی بر این دارم که با سند بنویسم، ولی بالاخره انسان جایزالخطاست.... خطاهایم را گوشزد کنید ممنون میشوم..
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ
-->